انقلاب اسلامی و احیای تفکر تمدنی/پاسخ به ابهامات تمدن نوین اسلامی
به گزارش دبیرخانه هفته علمی تمدن نوین اسلامی به نقل از طلیعه، هدف اصلی انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی(ره)، اقامه جهانی دین الهی و برپایی تمدن اسلامی در جهان بود. در حال حاضر پرچمدار اصلی تمدن اسلامی مقام معظم رهبری میباشد که در دو بعد نظری و هدایت صحنه عملی جهان اسلام نقش محوری را ایفا میکند. با توجه به تجربه و توجه معظم له در مساله تمدنسازی و ابعاد ریز و درشت و فردی و اجتماعی آن، تأمل در بیانات ایشان، برای اندیشهورزان جهان اسلام و فعالان عرصههای عملی، یک ضرورت است، اما با این وجود افرادی در داخل کشور با این مفهوم چندان همدل و همزبان نیستند و در تریبونهای مختلف با آن به مخالفت برخاسته اند. دیدگاه های آنها احصاء شده و در گفتوگو با حجت الاسلام والمسلمین دکتر رضا غلامی، رئیس مرکز پژوهشهای علوم انسانی اسلامی صدرا و نویسنده کتابهای «اسلام و جهانی شدن»، «تأملاتی درباره اسلام و پیشرفت»، «فلسفه تمدن نوین اسلامی» به آنها پاسخ داده شده است. در ادامه متن گفتگو از نظر شما میگذرد.
*از سوی کارشناسان و اساتید خصوصا اساتید دانشگاه که بیشتر گرایش غربی دارند، بحثهای بسیاری در انتقاد به اصطلاح «تمدن اسلامی» مطرح می شود. از اولین انتقادات، بحث راجع به ارتباط دین و تمدن هست. اندیشهها و برداشتهای نامناسب از دین همواره مشکل ساز بوده است. با توجه به فضای جامعه کنونی، برداشت از دین به گوشه گیری و کناره گیری از زندگی مرفه و سرمایه داری و … هست. برخی معتقدند انسان دین دار و مؤمن به خدا چگونه میتواند در رفاه کامل و خانه مجلل زندگی کند؟!، چگونه مردمی با این طرز فکر می توانند کنند؟
با این نوع تلقیها از دین و تمدن ناآشنا نیستم. بخش مهمی از گرفتاریهای جهان اسلام به همین تلقیهای غلط و عوامانه از دین و تمدن برمیگردد. نه تنها اسلام با فقر و فلاکت مخالف است، بلکه با آن سرسختانه مبارزه میکند. از امام علی(ع) روایت شده که فرمودند: اگر با فقر رو به رو شوم، هر آینه سر از تنش جدا میکنم، یعنی ریشه آنرا میزنم. از طرف دیگر اسلام با رُهبانیت نیز سازگاری ندارد. شما حتما قضیه برخورد قاطع پیامبر اکرم(ص) با کسانی که دست از حلال خدا کشیده بودند و برای عبادت و تهذیب نفس سر به بیابان گذاشته بودند را شنیدهاید.
خُب، اگر فقر ریشهکن شد اکثر مردم غنی شدند و اگر رهبانیت در اسلام ممنوع شد، طبیعی است که نوع و سطح متعادلی از رفاه در جامعه اسلامی فراگیر میشود. حال سؤال اینجاست که آیا اسلام با گسترش مطلق رفاه در جامعه مخالف است یا خیر؟!، اسلام با رفاهزدگی و دنیازدگی مخالف است. از نظر من روشن است که اسلام با وجود رفاه متعادل در جامعه مشکلی ندارد. دنیا هم به معنای نعمات الهی امر مذمومی نیست؛ بلکه هر کدام از نعمات خداوند در این عالم، آیتِ الهی محسوب میشوند؛ آن چیزی که تحت عنوان دنیا در ادبیات دینی ما مورد مذمت شدید قرار گرفته است، دنیازدگی، بندگی دنیا و غفلت از مسافر بودن انسان در دنیا و اصالت آخرت است. آنهایی که بر این باورند اسلام به آبادانی دنیا و از بین بردن محرومیتها بیتفاوت است، باید بخش مهمی از تعالیم اسلامی را کنار بخش مهمی از تعالیم اسلامی را کنار بگذارند یا آنها را تفسیر به رأی کنند.
چرا که تعالیم اسلامی خصوصا سیره پیامبر اکرم(ص) و اهل بیت(ع) کوشش برای بهتر زندگی کردن را یک فریضه معرفی میکند، البته باز هم تأکید می کنم که برخورداری مادی، مساوی با تجملگرایی، شکمبارگی و تفاخر نیست. مؤمن واقعی کسی است که از داراییهای خود در حد متعادل برای خود و خانوادهاش استفاده کند و ما بقی آنرا در چرخه رشد اقتصاد جامعه اسلامی قرار دهد. از سوی دیگر اسلام ابزارهایی در جامعه در نظر گرفته که تولید ثروت به قارونیسم منجر نشود. من در کتاب «تأملاتی درباره اسلام و پیشرفت» که انتشارات سدید آنرا منتشر کرده است به تفصیل درباره این موضوع صحبت کردهام لذا علاقهمندان را به مطالعه آن کتاب توصیه میکنم. بحث بعدی، تمدن است. آیا یعنی دنیازدگی و گسترش همان رفاهزدگی و دنیای مذمومی که توضیح دادیم یا خیر، تمدن چیز دیگری است؟ به نظر من نقطه کانون تمدن نظام اجتماعی پیشرفته و رشد همهجانبه است، لذا کسانی که تمدن را مسابقه دنیازدگی و غفلت از معنویت تعریف میکنند چیزی از تمدن و نمیدانند. این در حالی است که ما از تمدن اسلامی صحبت میکنیم. تمدن اسلامی، تمدنی است که ویژگیهای مثبت تمدنهای بشری را دارد اما ویژگیهای منفی آنها را ندارد، ضمن آنکه چیزهایی به ساحت تمدن وارد میکند که تمدنهای بشری قادر به آوردن اینها نیستند.
*وقتی بحث کار و کوشش و تلاش و … که لازمه و رشد و پیشرفت است به میان میآید، عده ای با طعنه به افرادی که در این زمینه تلاش می کنند می گویند مگر چند سال در این دنیا خواهی بود که این قدر کار میکنی، مگر چیزی با خود از این دنیا میبری که این همه به فکر جمع کردن مال هستی. چگونه جامعه ای با این طرز فکر میتواند به تمدن دست یابد؟
این افراد اگر دیندار هستند، باید چنین ایرداتی را به امام علی(ع) که در عمر شریفشان هیچ گاه دست از تلاش اقتصادی برنداشتند هم وارد بدانند! شما می دانید که وجود عزیز امیرالمؤمنین(ع) چه در دوران ماقبل حکومت و چه در دوران حکومت، با دستهای مبارکشان دهها حلقه چاه آب حفر نمودند و صدها هکتار نخلستان را ایجاد کردند که جزو مشهورات تاریخ است. خُب، چه کسی به اندازه امام علی(ع) در مذمت دنیازدگی صحبت کرده است؟ با این حال حضرت لحظهای برای آبادانی و تولید ثروت در جامعه اسلامی درنگ نکردند، البته روشن است که امام(ع) از این ثروت خودشان استفاده نمیکردند و معتقد بودند که زندگی امام مسلمین باید چند پله از عرف جامعه پائین تر باشد تا قوه ادراکی خود نسبت به شرایط اقشار ضعیف و بیبضاعت جامعه که در صدر اسلام بخش مهمی از جامعه را تشکیل می دادند را از دست ندهد.
با این حال ایشان به آبادانی و تولید ثروت اهتمام داشتند و ما حصل آنرا صرف رسیدگی به مستمندان جامعه می کردند. از سوی دیگر ما در روایات با این مضمون که کار و تلاش جوهر انسان است زیاد روبهرو شده ایم. انسان اگر از کار و تلاش دست بکشد، نه فقط فقر را در آغوش گرفته است، بلکه باب به فعلیت رسیدن استعدادهای خدادادی و قرار گرفتن در مسیر رشد و تعالی را به روی خود بسته است، لذا اسلام رخوت، سکون و بیتحرکی را یک رذیلت میداند که فرد و جامعه را به هلاکت میاندازد؛ هم هلاکت مادی و هم هلاکت معنوی. بنا بر آنچه توضیح دادم، انسان مسلمان اگر یک ـ سوم عمر متعارف کنونی را هم داشته باشد باید کار و تلاش کند و بداند که بسیاری از مقامات عالی معنوی در میدان کار و مجاهدت نصیب انسان میشود.
*استاد! بحث خود بنده در مورد مباحث اسلام ناب در بُعد نظر نیست بلکه در عمل بسیاری از مسلمانها دارای اعتقادات نصفه و نیمه هستند حتی اگر اصل دین را بدانند در اجرا با مشکل روبرو هستند. منظورم در عمل و در متن جامعه هست، حتی با وجود زحمتهای پیامبر(ص) در عرصه عمل بلافاصله از وفات ایشان، مردم جامعه ای که در بین آنها عمار، ابوذر، سلمان و … و در رأس آنها امام علی(ع) بود تغییر کردند و علی(ع) را تنها گذاشتند و با او و حضرت زهرا(س) چه کردند. پنجاه سال بعد از وفات پیامبر(ص) یزید را خلیفه و جانشین پیامبر(ص) و امام حسین(ع) را خارجی قلمداد کردند. منظورم این است که در عمل در متن جامعه اسلام بد فهمیده شده و بد به کار بسته می شود. این برداشت نادرست مانعی برای رشد و پیشرفت هست. همان گونه که مطالعات ماکس وبر نشان داد از میان گرایشهای مختلف مسیحیت، تنها فرقه پروتستان قابلیت سرمایه داری را داشت. نکته مورد نظرم این است که به خاطر این تلقی ها مسلمانان، تفکری برای زندگی راحت و با رفاه کامل و … ندارند. سبک زندگی صوفیانه و زاهدانه آنها را از این مسیر دور می کند؟
اولا من تأکید دارم که این برداشتهای نادرست فراگیر نیست. مسلمانان طی سدههای گذشته، گام به گام از فهم بهتر و عمیقتری از اسلام و معارف اسلامی برخوردار شده اند و تفکرات صوفیانه و امثالهم به حاشیه رفته است. ثانیا پیشنیاز قدم گذاشتن در مسیر تمدنسازی، به میدان آمدن نظام تعلیم و تربیت اسلامی و تلاش برای ارتقاء سطح درک مسلمانان از فرهنگ و اندیشه اسلامی است. ثالثا وقتی سیستم و نظم اجتماعی حاکم بر جامعه به نحو صحیح ریلگذاری شد، مسلمانان در مشارکتهای اجتماعی خود با مسیرهای اجرائی درستی روبرو خواهند بود.
*اگر تمدن را به معنای حداقلی، یعنی پیشرفت و آبادانی و صنعتیشدن و … در نظر بگیریم. برخی از مسلمانان در قالب بنیادگراها و سنت گراها با مظاهر تمدن جدید که تکنولوژی است مخالفند، چگونه با این وضعیت می توان به تمدن جدید دست یافت؟
تعریف شما از تمدن دقیق نیست، اما روشن است که تمدن نه تنها در بستر پیشرفت ظهور میکند بلکه برآیند تمدن حتما پیشرفت همه جانبه، جهشی و تحولآفرین است. از طرف دیگر صنعتیشدن به معنای مصطلح مدرن که میوه آن مصرفزدگی است لزوما جزو مؤلفههای تمدن نیست، لکن تمدن نوین اسلامی از صنعت و مزیتهایی که ایجاد میکند روی بر نمیگرداند بلکه تلاش میکند تا با آسیبهای چرخه صنعت مقابله کند. حالا اینکه فرمودید بعضی با تکنیک مخالفند پس چگونه میتوانند با تمدن اسلامی کنار بیایند؟ عرض میکنم بشر هیچ گاه از تکنیک جدا نبوده است، البته عصر مدرن به دلایلی به رشد بینظیر تکنیک کمک کرد اما تکنیک مولود عصر مدرن یا مولود گفتمان مدرنیسم نیست. بنابراین ما میتوانیم از تکنولوژیای صحبت کنیم که یا تعلقی به گفتمان مدرنیسم نداشته باشد یا اگر هم در بستر مدرنیسم شکوفا شده باشد توسط ما به صورت نسبی متحول شده باشد البته این تحول عمدتا در عرصه کارکرد است.
اینکه بعضی میگویند ذات تکنولوژی با گفتمان الحادی مدرنیسم پیوند خورده و تحولات کارکردی در آن ثمره چندانی ندارد، فقط یک حرف است و من این حرف را قابل نقد میدانم، ضمن اینکه جمهوری اسلامی در این چهل سال موفق شد از همین تکنولوژی که بعضی همواره تلاش کردهاند تا آنرا نجس معرفی کنند، به نفع اهداف اسلامی استفاده کرده است. من در کتاب فلسفه تمدن نوین اسلامی که انتشارات سوره آنرا چاپ کرده است تفصیلا درباره نسبت تمدن اسلامی و فناری صحبت کرده ام.
*بسیاری از مسلمانان همواره منتظر این هستند که خداوند برای آنها کاری انجام دهد. همواره در حال دعا کردن هستند، در صورتی که خود برای برآورده شدن حاجاتشان تلاش نمی کنند و منتظرند از غیب چیزی برسد. در این مورد اعتقاداتی مانند اینکه روزی دست خداوند است و یا هر برگی از درخت می افتد خواست خداوند است و … دارند و به همین دلیل خود تلاش لازم را نمی کنند. این یکی از بدترین موانع برای و رسیدن به پیشرفت است. چطور میتواند این موانع را از بین برد؟
همان طور که اشاره کردم، تعالیم اسلام ناب با این گونه عقاید سازگاری نشان نمی دهد. هر مسلمانی موظف است در عین آنکه روزیرسان را مطلقا خدا می داند برای کسب روزی تلاش کند. انسان در این عالم در همه حال تحت حاکمیت الهی است و فکر و جسم او همگی جنود الهی اند، لذا نه تنها حیات او در همه حال به اراده الهی وابسته است بلکه تلاش آزادانه او برای کسب روزی و سپس روزی ای که به دست می آورد جملگی از لطف خداست. با این وصف ما حتما برای توفیق در کسب روزی اعم از روزی مادی و روزی معنوی دعا و تضرع می کنیم و برای دعا آثار وضعی فراوانی قائل هستیم، اما هیچ گاه دعا را جایگزین کار و تلاش مؤثر و هوشمندانه نمیکنیم؛ چرا که در روایات داریم خدای متعال روی خود را از بنده ای که دست از کار و کوشش کشیده است برمیگرداند. به بیان دیگر رحمت الهی شامل بندگانی میشود که بپا خیزند و برای کسب روزی مجاهدت کنند و دعا هم در چنین شرایطی معنادار خواهد بود.
*آقای دکتر! همان طور که گفتم بحث من در مورد اسلام ناب نیست. همه ما به اسلام معتقدیم و می دانیم که ناب ترین اعتقادات در آن هست اما وقتی به مرحله عمل می رسیم، اوضاع فرق می کند. اگر بخواهم با مثالی نظر خود را واضح تر بیان کنم، باید بگویم که مثلا ایران یکی از بالاترین نرخ های مرگ و میر در تصادفات را دارد به دلایل مختلف، مردم ما قوانین راهنمایی و رانندگی را رعایت نمی کنند، جاده خوب و ماشین ایمن نداریم و …، به همین دلیل چه آماری داریم، اما مردم به راحتی با این قضیه کنار می آیند و می گویند مرگ دست خداست. یا خانواده فقیر با فقر خود کنار می آیند می گویند زندگی را نگاه کن دیگری بیماری لاعلاجی دارد حالا ما فقیریم، چه اشکالی دارد؛ خواست خداست.
اینکه عالم تحت مدیریت پروردگار یکتاست قابل تردید نیست. هیچ ایرادی هم ندارد که مسلمانان به باورهای توحیدی خود دائما تصریح کنند، اما آزادی عمل انسان چیزی نیست که بتوان از آن صرف نظر کرد، البته اولا آزادی عمل نسبی است نه مطلق و ثانیا خود آزادی عمل در بطن مقدرات و علم الهی است که اگر لازم باشد بیشتر توضیح می دهم.
اینکه می فرمائید، همه چنین برداشتی ندارند، بلکه من هم قبول دارم اما با ادعای مطلق جناب عالی که صرفا براساس برداشتهای شخصی است موافق نیستم. همان طور که قبلا تأکید کردم مردم ما خصوصا طی چهار دهه اخیر از جهت معرفتی رشد قابل توجهی داشتهاند و نسلهای جدید با مفهوم دعا به خوبی آشنا هستند. از طرف دیگر در این سالها مطالعات میدانی متعددی انجام شده است که رشد معرفتی مردم را نسبت به گذشته تأیید می کند. اینکه می گوئید مردم مقررات راهنمایی و رانندگی را رعایت نمی کنند، چه ربطی به طلب روزی و دعا دارد؟! مردم ما در رعایت مقررات ضعیف عمل می کنند؛ چرا که کار فرهنگی و آموزشی قوی انجام نشده یا جرایم رانندگی از بازدارندگی لازم برخوردار نیست. از خود مردم هم که سؤال کنید همین گونه پاسخ ها را خواهند داد.
*مسئله قضا و قدر الهی هم در همین امتداد یکی از تفکرات مهمی است که برداشت نادرست آن میتواند بسیار آسیبزا باشد. ادیان الهی داستان انسان از آفرینش تا قیامت را بیان میکنند و مثلا چگونگی شهادت ائمه(ع) را قبل از تولد و در حین کودکی شان بیان میکنند و … . با این اعتقادات چگونه انسان میتواند از زیر بار جبر تاریخ بیرون بیاید و دست به کار جدیدی بزند. داستان شهادت امام حسین(ع) قبل از تولد و حتی از ابتدای خلقت معلوم بوده و … . در تاریخ از این داستانها زیاد است ، چگونه انسان میتواند از حصار جبرگرایی خارج و به چیزی که خداوند برای انسان مقرر نکرده دست یابد؟
قضا و قدر یک حقیقت مسلم است، لکن به هیچ وجه به معنای جبر نیست، البته یک بحث پیچیده و طولانی است که من در چند جمله سؤال شما را پاسخ می دهم و آن اینکه، اولا اگر ما وجود جبر را نفی می کنیم، از این نفی، تفویض استخراج نمی شود. در عقاید امامیه، مبنا لا جبر و لا تفویض بل امر بینهماست. ثانیا آزادی نسبی انسان در این عالم خودش جزو مقدرات الهی است لکن خدای متعال می داند که این انسان از آزادی خود چگونه استفاده خواهد کرد و انتخاب نهائی او چه خواهد بود. ثانیا علی رغم آنکه خدای متعال به طور نسبی به انسان آزادی انتخاب و آزادی عمل داده است، وعده کرده که اگر این انسان تقوای الهی پیشه کند، او را کمک کند و اگر تقوای الهی پیشه نکند باب رحمت خود را بر روی او ببندد، بنابراین قضاء و قدر الهی محصول آزادی انسان به علاوه فرصتی است که او برای بهره گیری از رحمت الهی یا بستن باب رحمت الهی بر روی خود در اختیار دارد.
با این وصف مقدرات انسان در کتاب الهی ثبت است اما این عمل انسان است که مقدرات انسان را میسازد. اگر بخواهم کمی بحث را ساده کنم، عرض خواهم کرد که انسانی که دست از کار و تلاش میکشد و از هوش و علم خود برای رفع مشکلات و قرار گرفتن در مسیر پیشرفت استفاده نمیکند، بنابر قواعد نظام احسن خلقت و بنا بر حکمت و عدل الهی، مقدماتی جز فقر و فلاکت و عقب ماندگی نخواهد داشت. ضمنا مطالبی که شما درباره علم الهی در سؤال خودتان به آن اشاره کردید، بحث مفصل دیگری است که در جای خود باید به آن پرداخت.
*توجه به عقلانیت و تدبیر و اتخاذ تصمیم درست و … از لوازم پیشرفت و رسیدن به تمدن است. در صورتی که امروزه مسلمانها با استخاره و … تصمیم می گیرند. سعی میکنند تقدیر خود را با دعا به سامان برسانند نه با تلاش و کوشش. اگر این گونه میشد به سامان رسید در ۱۴۰۰ سال اخیر مسلمانان می توانستند به جایگاه درخوری برسند. به هر حال برداشت از دین به شدت محتاج تفکر و مرزبندی بین مفاهیم است. به نظرم تفاوت و مرزبندی بین قضا و قدر و روزی و تلاش و کوشش، اختیار انسان و خواست خداوند و … که در سؤالات فوق مطرح شد مشکلات عدیده ای را پیش روی مسلمان گشوده است که راه برون رفت از آنها به این راحتی نیست؟
من موافق قضاوت کلی شما نیستم. چه کسی گفته مسلمانان با استخاره و دعا زندگی خود را پیش برده اند؟! آیا تمدن نبوی صدر اسلام، تمدن شکوهمند قرن چهارم و پنجم و تمدن قرون ۱۰ و ۱۱ با استخاره خلق شده است؟ بله! متأسفانه در بین برخی از مسلمانان کسانی را میتوان یافت که غرق در خرافات و موهومات هستند و به باورهای نادرست خود رنگ اسلامی زده اند اما اکثریت مسلمانان در طول تاریخ این گونه نبوده و نیستند.
شما باید عوامل افول و غروب تمدنی در دنیای اسلام را در جای دیگری جستجو کنید. من در نوشتههای خود این عوامل را بررسی کرده ام، متأسفانه بعضی در صدد هستند تا با بزرگنمایی برخی باورهای غلط در میان اقلیتی از مسلمانان، عقبماندگیها را به اسلام نسبت بدهند این در حالی است که سر جمع مسلمانان در شرایطی که از سال ۳۲۹ هجری قمری در دوران غیبت کبری به سر برده اند و طبیعی است که غیبت امام(ع)، ورود ناخالصیها به متن دین را به شدت افزایش داده است، از اسلام بیش از هر چیزی برای نجات خود از بدبختی و عقبماندگی استفاده کردهاند. از این به بعد هم رمز پیشرفت جهشی مسلمانان برگشت به تعالیم اسلام ناب است. با این حال یکی از مهمترین مأموریتهای علما و بزرگان جامعه، مبارزه با خرافات، موهومات و دروغهای شاخداری است که به متن راه یافته است. حتما باید این مبارزه با قوت ادامه یابد و صاحبان باورهای غلط در جامعه اسلامی منزوی شوند.
*نمی خواستم حرف شما را قطع کنم؛ این نظر بنده نیست، نظر مخالفان تمدن نوین اسلامی است، البته باید عرض کنم چون در آن زمان ارتباطات بین مردم گسترده نبود و مردم شهرهای مختلف اسلامی از همدیگر اطلاع خاصی نداشتند، با درایت و تدبیر و … وزیر یا امیری در گوشه ای از سرزمین پهناور اسلامی تمدنی شکل گرفت این اتفاق به این معنا نیست که عقلانیت در سرزمین پهناور اسلامی موج میزد و همه مردم پیرو عقلانیت بودند؛ برخی صوفیه بودند و تارک دنیا، برخی کشاورز و دامپرور بودند و به دور از هر گونه امکانات و بهداشت و نظم اجتماعی در میان شهرها کوچ می کردند و … . منظور اسلام ناب نیست منظور برداشتی از اسلام است که در بین مردم هست، همان برداشتی که یزید را خلیفه پیامبر(ص) و امام حسین(ع) را خارجی میکند؟ همان برداشتی که حتی ابن خلدون و غزالی ـ اندیشمندان جهان اسلام ـ هم امام حسین(ع) را خارجی می پندارند، منظورم این است؟!
اتفاقا در تمدن دو قرن چهارم و پنجم هجری قمری ما شاهد جهان وطنی هستیم. جهان وطنی … عامل مؤثری در شکل گیری تمدن شکوهمند اسلامی بوده است، چرا که مسلمانان خارج از مرزبندی های جغرافیایی امروزی با یکدیگر ارتباط، تعامل و هم افزایی داشتند. این برداشت از تمدن نشانه ناآگاهی است. از نظر من تحقیر مسلمانان و تولیدحکمی که بگوید مسلمانان صلاحیت تمدن سازی ندارند و در گذشته هم به طور اتفاقی تمدنی شکل گرفته است، یک توطئه است. نمی توان درباره مسلمانان حکم واحد داد و از دل اتفاقات تاریخی قانونهای اجتماعی دائمی وضع کرد.
*یکی از دلایل منتقدان تمدن اسلامی این است که اصولا در زمان غیبت امام زمان و یا در رأس حکومت نبودن ایشان رسیدن به تمدن اسلامی غیرممکن است؟
این حرف هیچ مبنای اسلامی محکمی ندارد. در زمان غیبت امام زمان(ارواحنا فداه)، تمدن اسلامی میتواند با محوریت ولی فقیه زنده باشد و با فراز و فرودهایی نیز رو به رو گردد. با این حال هیچ کس تمدن اسلامی در عصر غیبت امام عصر(عج) را با تمدن مهدوی عصر ظهور مساوی نمیداند.
این دو تمدن ممکن است نقاط اشتراکی داشته باشند اما تمدن مهدوی ویژگیهای بینظیری دارد. با این حال شکلگیری تمدن اسلامی و تلاش برای زنده نگه داشتن آن، در فراهم سازی مقدمات ظهور امام زمان(عج) و خلق تمدن مهدوی ضروری است، هر چند همان طور که اشاره کردم تمدن اسلامی در عصر غیبت در قواره تمدن مهدوی نیست و بضاعت لازم را برای تحقق آرمانهایی که در تمدن مهدوی وعده آن داده شده ندارد. به نظر من کسانی که امکان شکلگیری تمدن نوین اسلامی در عصر غیبت را منتفی میدانند، با مفهوم، مراتب و واقعیتهای عینی تمدن و آشنایی کافی ندارند.
*منتقدان تمدن نوین اسلامی می گویند: تمدنی که از آن با عنوان تمدن اسلامی یاد می شود، با همکاری پیروان ادیان دیگر و با ترکیب تمدنهای روم، مصر، ایران، هند و … تأسیس شد و رشد یافت. چگونه می توان از آن به تمدن اسلامی یاد کرد؟!
این ادعا را دشمنان و رقبای تمدن اسلامی هم ندارند. تمدن شکوهمند اسلامی در قرون چهارم و پنجم در شرایطی چشمها را به خود خیره کرده بود که غرب و جهان مسیحیت در عقبماندگی و بدبختی غرق بود. اساسا جنگهای صلیبی در آخر قرن پنجم که با هدف مهار قدرت فزاینده جهان اسلام کلید خورد، به مسیری برای انتقال محصولات تمدنی مسلمانان به غرب تبدیل شد و خود غربی ها به وامداری خودشان از تمدن اسلامی کرارا اعتراف کردهاند. با این حال عرض من این است که اگر هم تمدن اسلامی مولود همکاری و تعامل دنیای اسلام با غیرمسلمانان باشد، چیزی از عظمت کاری که مسلمانان با تکیه بر فرهنگ اسلامی و تعالیم اهل بیت(ع) انجام داده اند، نمیکاهد.
من در کتاب «فلسفه تمدن نوین اسلامی» فصلی را به بررسی خطوط تاریخی تمدن قرون چهارم و پنجم هجری قمری اختصاص دادهام که مطالعه آن میتواند به بسیاری از سؤالات پاسخ دهد، البته ممکن است منظور شما از نقش اروپا یا غرب در شکلگیری تمدن اسلامی به بحث ورود فلسفه از یونان باستان به اسلام در انتهای قرن دوم مربوط شود که درباره آن نیز فراوان بحث شده است. مرحوم استاد شهید مطهری در مقدمه کتاب «اصول فلسفه و روش رئالیسم» تصریح میکنند وقتی فلسفه از یونان وارد دنیای اسلام شد صد و چند مسأله داشت اما متفکران مسلمان آنرا به هفتصد مسأله ارتقا دادند لذا وقتی امروز از فلسفه اسلامی صحبت میکنیم منظورمان فلسفه ای است که با بهره گیری مبانی و مباحث عقلی اسلام متحول شده است، ضمن اینکه بسیاری از اندیشمندان مسلمان معتقدند همان فلسفه در یونان باستان هم متأثر از تعالیم انبیای الهی در مصر و جنوب غرب آسیا به بلوغ رسیده است و منشأ آن الهی است. به هر حال آنچه مسلم است اسلام از ارتباط و تعامل با دیگر فرهنگها و تمدنها ابایی ندارد و از نقاط قوت آنها نیز الهام می گیرد اما تقلید در اسلام هیچ جایگاهی ندارد.
*نظر خاصی روی یونان نداشته ام، اصلا نامی از یونان نبردم، بلکه گفتم روم. اما به هر حال منظورم این بود که به هر حال تمدنهای همسایه روی هم تأثیر می گذارند. همچنین نمی توان تلاش و کوشش غیرمسلمانان را خصوصا در بخش تمدن غرب جهان اسلام نادیده گرفت؟!
یونان باستان در فلسفه و حکمت چند سر و گردن از روم بالاتر است. روم مسیحی عملا فلسفه را ذتعطیل کرد و اگر مسلمانان نبودند و از سرمایه های فسلفی صیانت نمی کردند، میراث فلسفی یونان باستان به کلی محو می شد. به هر حال ما بر اساس واقعیتهای تاریخی صحبت می کنیم. غربی ها در قرن چهار و پنج هجری قری در شرایطی نبودند که مسلمانان از آنها الگو بگیرند. این جزو مشهورات است که در قرن ششم و در خلال جنگهای صلیبی غربی ها به طور گسترده از دستاوردهای فکری و تمدنی مسلمانان استفاده کردند.
*منتقدان تمدن نوین اسلامی می گویند: تمدن اسلامی که ما به آن افتخار می کنیم تمدنی است که با حضور حکام جور و خلفای نالایق به وقوع پیوسته و امام عادل و واسطه فیض الهی در زندان و کنج عزلت، بنابراین اساسا به چنین وضعیتی، نمی توان تمدن اسلامی نامید؟!
این سخن در صورتی صحیح است که ما قوه خالقه و بسط دهنده تمدن اسلامی قرون چهارم و پنجم هجری قمری را خلفای عباسی بدانیم. این در حالی است که خلفای عباسی نقش مهمی داشتند لکن قوه خالقه و بسط دهنده به شمار نمی روند. از نظر من تمدن اسلامی قرون چهارم و پنجم بیش از هر چیز محصول تلاش علما و نخبگانی است که از شرایط اجتماعی مساعد آن روزگار و از سبک زندگی اسلامی برای پهن کردن بساط تمدنی در دنیای اسلام استفاده کردند، حتی من معتقدم تمدن اسلامی قرون چهارم و پنجم جهان اسلام، میوه نهضت علمی امام باقر(ع) و امام صادق(ع) و سایر ائمه یعنی امام رضا(ع) و امام هادی(ع) را چید و بسیاری از تلاشهای علمی ائمه(ع) در سه قرن اول تا سوم، در قرون چهارم و پنجم ظهور و بروز یافت.
از طرف دیگر خلفای عباسی که با بلند کردن پرچم اهل بیت(ع) و انتقام از قاتلان امام حسین(ع) اعلام موجودیت کردند و البته بعدا به دشمنان قسم خورده ائمه اطهار(ع) بدل شدند، همگی افراد بیسواد و نالایقی نبودند. مثلا مأمون عباسی در دوران امام رضا(ع)، یکی از علمای عصر خود بود و با هدایت امام رضا(ع) میدان های مهمی را برای رشد فکر و اندیشه در دنیای اسلام به وجود آورد. از طرف دیگر بعضی از خلفای عباسی علی رغم جنایاتی که علیه مخالفان خود داشتند از هوش سیاسی بالایی برخوردار بودند و این هوش سیاسی موجب شد تا قرنها به حکومت خود ادامه دهند، لذا من در عین حال که خلفای عباسی را از جهت سیاسی دشمنان اهل بیت(ع) میدانم، نقش آنها را در فراهم ساختن بسترهای مساعد برای شکلگیری تمدن اسلامی قرون چهارم و پنجم به دست علما و نخبگان عالم اسلامی انکار نمیکنم. علاوه بر این ما تمدن اسلامی قرون چهارم و پنجم را شکوهمند میدانیم لکن آنرا تمدن مطلوب و بینقص معرفی نمیکنیم.
*منتقدان تمدن نوین اسلامی می گویند: در شرایطی داعیه تمدن نوین اسلامی داریم که با مشکلات بزرگی مانند تورم، بیکاری، فقر، فساد، فحشا و … مواجه ایم. عملا در حل این معضلات ناتوان بوده ایم، درست است که در بعضی از بخشها توانمند هستیم و پیشرفت کردیم اما با وضعیت ساخت تمدن جدید فاصله داریم؟! چه پاسخی به این انتقادات دارید؟
اولا: تمدن نوین اسلامی قرار نیست آنی و در قالب یک پروژه ظهور و بروز پیدا کند، بلکه مهم شکل گیری بسترهای اولیه آن است که به مدد انقلاب اسلامی در حال شکل گیری است. مهمترین کاری که انقلاب اسلامی انجام داده احیای تفکر تمدنی و برگرداندن خودباوری به دنیای اسلام است، ضمن اینکه انقلاب اسلامی در حال بیرون کشیدن دفینههای فکری اسلام برای ایجاد یک تحول عالم گیر است. دفینه های فکری اسلام همان ظرفیتهای منحصر به فرد فکری است که در طول چند سده اخیر در اثر کم کاری مسلمانان و همچنین توطئه دشمنان اسلام ناپدید شده است و در این عصر به برکت انقلاب اسلامی دوباره در حال ظهور است. ثانیا اگر واقعبینانه قضاوت کنیم در این چهل سالی که از عمر انقلاب اسلامی سپری شده است، اتفاقات مثبت و سازنده فراوانی افتاده است که اتفاقا نمایی از توانمندیهای فوق العاده نظام اسلامی در جامعهسازی را ارائه کرده است.
من این موضوع را در مقاله «بررسی امکان تمدن نوین اسلامی» که در «مجموعه مقالات اولین هفته علمی تمدن نوین اسلامی» چاپ شده است به وضوح شرح داده ام. در همین حال به شما عرض میکنم که در این چهار دهه، دستهایی اجازه نداده است بسیاری از تعالیم اسلامی در رگهای جامعه ما جاری و ساری شود و ضمن آنکه در مواردی هم ما در عملیاتی کردن تفکر اسلامی در میدان عمل شکست خورده ایم. بنابراین نباید در توصیف شرایط کنونی و نقش آن در هموارسازی مسیر ظهور تمدن نوین اسلامی در آینده مطلقنگری داشت. توصیه من به اساتید و فضلای حوزه و دانشگاه این است که از فرصت طلایی انقلاب اسلامی برای انباشت علمی در زمینه تمدن نوین اسلامی استفاده کنند و بدانند هر قدمی که امروز در این میدان برداشته شود، در آینده تعیین کننده خواهد بود.*
*گفتگو از: سید حسین امامی
انتهای پیام/