رسالت تمدن نوین اسلامی، زمینه‌سازی ظهور است/ دولت‌‌سازی اسلامی در ایران لازمه‌ تمدن نوین آینده است

به گزارش هفته تمدن نوین اسلامی به نقل از تسنیم  مسئله تمدن‌سازی که هدف کلان اسلام ناب محمدی است مصادف با وقوع انقلاب اسلامی تبدیل به یک چشم‌انداز اصلی شده است که این چشم‌انداز کلان و اصیل موجب شده تا تمام برنامه‌ها و سیاست‌گذاریهای شایسته و بایسته معطوف و در راستای این هدف اصیل باشند.  تمدن‌سازی اسلامی در دو دهه گذشته به‌شدت از جانب امام خامنه‌ای از نخبگان و عموم مردم مطالبه و خواسته شده است. تمدن اسلامی به‌نوعی زمینه سازی و بستر سازی ظهور حضرت بقیة الله الاعظم(عج) را محقق خواهد کرد، به همین دلیل است که تمام کفر و استکبار جهانی امروز همراه با برخی منادیان و غافلان داخلی با اهداف و روند معطوف به اهداف این تمدن و تحقق آن مقابله می‌کنند.

به‌جهت شفاف‌سازی و تبیین برخی ابعاد تمدن اسلامی و چیستی و چگونگی تحقق آن گفتگویی با حجت‌الاسلام علی ثقفی صورت دادیم.

معنای تمدن و تبیین مفهومی «تمدن نوین اسلامی»

تسنیم: با توجه به عنایت رهبر معظم انقلاب به مسئله تمدن نوین اسلامی در چند دهه اخیر و پی‌گیری و گمانه‌زنی‌های نظری نخبگان و زبدگان انقلاب اسلامی حول آن، حضرت‌عالی خاستگاه و ضرورت طرح مسئله تمدن نوین اسلامی را در این برهه از انقلاب اسلامی چگونه تحلیل می‌کنید؟
حجت‌الاسلام ثقفی: در پاسخ به این سؤال، نخست باید به سه مسئله مقدماتی پیرامون مفهوم «تمدن» توجه کنیم تا بتوانیم به تحلیل درستی از طرح آرمان «تمدن نوین اسلامی» توسط رهبر معظم انقلاب در سال‌های اخیر دست پیدا کنیم، یعنی ابتدا باید درباره «تعریف تمدن» و «ضرورت وجود تمدن» دریافت دقیقی داشته باشیم تا بتوانیم درباره امکان تحقق تمدن نوین اسلامی در عصر حاضر و این‌که آیا تمدن اسلامی در این دوران و شرایط موجود امکان‌پذیر و قابل تحقق هست یا نه، صحبت کنیم.

تمدن صنعتی به‌مثابه حجابی در برابر فهم تمدن الهی

ما در تعریف تمدن نمی‌توانیم به‌گونه‌ای وارد شویم که با تعریف تمدن نوین اسلامی ناسازگار باشد. در تعریف اصطلاح تمدن اختلاف‌های فراوانی وجود دارد و اساساً تعریف جامعی که دربرگیرنده تمام اقسام تمدن باشد، در دست نیست. وقتی امروز از تمدن صحبت می‌کنیم ــ به‌تعبیر اصولی حوزوی‌اش ــ انصراف  دارد به تمدن صنعتی و تکنولوژیک؛ این بدان معنی است که ما دنبال تعریف لغوی و یا تعریف اصطلاحی و علمی تمدن نیستیم. شما اگر از مردم بپرسید که تمدن چیست، در پاسخ خواهند گفت تمدن همان‌چیزی است که در آن صنعت و تکنولوژی رشد کرده باشد؛ چون تصاویری که در حیطه تمدن در ذهن مردم وجود دارد، تصویر کشورهای پیشرفته تکنولوژیک غربی است. این انصراف خارجی است، نه معنای اصطلاحی و حتی لغوی تمدن. اولاً باید توجه داشت که تمدن غرب حدود 400 سال و 500 سال است که به‌وجود آمده است؛ یعنی در ابتدا تمدن غربی وجود نداشته که بعداً اصطلاح شده باشد، بلکه پیش‌تر از آن نیز تمدن‌هایی بوده‌اند، ولی معنای فعلی تمدن وجود نداشته و مطرح نبوده است. ثانیاً وقتی سخن از تمدن به‌میان می‌آوریم، لزوماً از یک گستره جغرافیایی و جمعیت فراوان سخن نمی‌گوییم؛ یعنی عامل تعدد اقوام و نژاد نیز لازمه معنای تمدن نیست و ممکن است یک قوم و یک نژاد به یک تمدن برسد. این‌ها جهات سلبی معنای تمدن بود و مشخص کرد که تمدن لزوماً چه‌چیز نیست؛ الآن باید به این مطلب بپردازیم که معنای «تمدن» در آرمان «تمدن نوین اسلامی» به‌چه‌معنی است و اساساً طرح این مسئله در فضای امروزین جامعه ایرانی و وضعیت دنیای معاصر، چه ضرورتی داشته است.

حضر، حضاره و تمدن

با توجه‌ به کاربردهای مختلف تمدن، معنای این اصطلاح در تمدن اسلامی به‌طور خلاصه عبارت است از: «مدنیت». البته شاید بعضی‌ها این تلقی را قبول نکنند و مدنیت را مربوط به جامعه‌شناسی و اجتماع بدانند؛ استدلال این دسته آن است که مبحث تمدن بسیار فراتر از مدنیت است، اما از نظر ما وجه اشتراک تمامی تعاریف و کاربردهای تمدن که با تعریف اسلامی نیز هم‌پوشانی داشته باشد، مدنیت است. به‌بیان‌دیگر، وجه‌مشترک تمامی تمدن‌ها، یک‌جانشینی و شهرنشینی است که ما از آن تحت عنوان «مدنیّت» یاد می‌کنیم. در اینجا مقصودمان از شهر، جایی در برابر روستا نیست؛ چون شهر به‌معنای امروزی‌اش یک پدیده مدرن است که در برابر روستا قرار دارد، اما در گذشته شهر به این ‌معنا نبود. معنای کنونی شهر، شامل تمامی اجتماعات بشر تا قبل از دوره مدرن می‌شود؛ چراکه در آن‌ها اتومبیل و آسمان‌خراش و اتوبان و وسایل مدرن زندگی نبوده است. منظور ما از شهر، یک‌جانشینی است که اسباب زندگی متناسب با شرایط هر دوره‌ای در اختیار مردم اجتماع قرار می‌گرفته است، مثلا پیامبر اکرم صلّی‌الله‌علیه‌وآله می‌فرمایند: «سُكُونُ الْبَرِّیَّةِ بَعْدَ الْحَضَرِ كُفْرٌ لِلنِّعْمَةِ» ؛ یعنی بازگشتن به بیابان بعد از زندگی در شهر، کفران نعمت است. “حضر” به‌معنای حاضر بودن در محل اجتماع و زندگی است؛ کلمه “حضاره” هم که به‌معنای تمدن است، از همین کلمه گرفته شده است، لذا یک‌جانشینی به‌معنای عام ــ که اعم از شهر و روستای امروزی باشد ــ قدر مشترک تمامی تمدن‌هاست.

«فرهنگ»، «سیاست» و «اقتصاد» به‌مثابه ارکان تمدن
علی‌ایّ‌حال، مباحث مربوط به شهر و شهرنشینی، مباحث نسبی هستند، بنابراین اگر بخواهیم کاربردی‌تر صحبت کنیم، باید تمدن‌ها را برحسب ارکان‌شان بشناسیم و فهم کنیم. تمدن‌ها و تمدن حقیقی دارای سه رکن است که به‌ترتیب عبارت‌اند از: فرهنگ، سیاست و اقتصاد. یعنی تمدن‌ها با فرهنگ، فکر، ایده، معانی و اهداف زندگی شروع می‌شوند، سپس قدرت متناسب با خودشان را پدید می‌آورند؛ این قدرت در سیاست به «حاکمیت» تبدیل می‌شود. از آن‌جایی که بدون قدرت سیاسی و پدیدآمدن حاکمیت، اهداف تعیین‌شده در فرهنگ را نمی‌توان محقق ساخت، طبیعتاً شکل‌گیری اقتصاد را باید بعد از این مرحله دانست که موجب سامان‌دهی معیشت مردم می‌شود. اگر بخواهیم دقیق‌تر از این درباره تمدن حقیقی ــ که همان تمدن مورد نظر اسلام است ــ صحبت کنیم، خواهیم دید که تمدن در نگاه الهی از «فرهنگ» آغاز می‌شود و مجددا در یک چرخه بدان ختم می‌شود. به‌بیان‌دیگر غایت زندگی انسان در تفکر الهی «اقتصاد» نیست، بلکه فرهنگ و امر فرهنگی و معنویت بوده و هست؛ بنابراین در نگاه الهی به زندگی بشر، اقتصاد باید در خدمت فرهنگ قرار بگیرد؛ البته فرهنگی که بشر را تعالی بدهد و اهداف آفرینش بشر را تأمین کند.

تسنیم: در مبحث فرهنگ و نسبت آن با تمدن، برخی از اندیشمندان غربی اشکالی مطرح کرده‌اند مبنی‌بر اینکه هر وقت تمدن به فرهنگ رسیده، ظریف و لطیف شده و فروپاشیده است، مثلا می‌گویند انسان‌ها قبل از اینکه به مدنیت برسند، به‌راحتی می‌توانستند پابرهنه و بدون کفش راه بروند و از این حیث آسیب‌پذیر نبودند؛ اما وقتی فرهنگی شدند و کفش پوشیدند، دیگر نمی‌توانند بدون آن راه بروند، لذا آسیب‌پذیرتر و لطیف‌تر شدند. این مسئله با فرمایش شما ــ در مورد جایگاه فرهنگ ــ چگونه قابل جمع است؟

حجت الاسلام ثقفی: نگاهی که ما از دید اسلامی نسبت به تمدن داریم تفاوت‌های فراوانی با نگاه غرب دارد؛ پس باید در اینجا مشخص کنیم که مقصود ما از فرهنگ چیست؛ آیا فرهنگ مثل گفته شما جزء دستاوردهای تمدن و امور ظریفه‌ای است که انسان آسایش و رفاه را با آن‌ها تعریف می‌کند، یا مقصود ما چیز دیگری است؟

جایگاه فرهنگ در تمدن اسلامی و تمدن غرب

از ‌نظر ما، فرهنگ به‌معنای اعتقادات است و اساس هویت و معنای انسان را شکل می‌دهد؛ پس فرهنگ یعنی اعتقادات و معنا و اهداف زندگی. منظور امام راحل و رهبر معظم انقلاب نیز از فرهنگ ــ وقتی می‌گویند اساس فرهنگ است ــ یعنی همین اعتقادات و اخلاقیات. اساس هویت آدمی هم همین معنا از فرهنگ است، حتی اگر معنای رایج و کنونی از فرهنگ محصولات زندگی بشر و مظاهر بیرونی و نتایج فرهنگ بوده باشد! این تعریف رایج از فرهنگ به‌معنای نتایج فرهنگ است، برای مثال: فرهنگ را آداب و رسوم  و سنن و … معنا می‌کنند. شکل‌گیری تمامی جوامع و تمدن‌ها بدین‌ترتیب بوده است که ابتدا یک سلسله معتقداتی به‌شکل اهداف در اجتماع وجود داشته است و آن جوامع برای تحقق آن‌ها به حرکت درآمده‌اند؛ اما از آن‌جایی که برای تحقق آن اهداف نیازمند قدرت و ثروت بودند، ابتدا به کسب قدرت در عرصه سیاست اقدام نموده‌ و پس از کسب قدرت، دست به اندوختن ثروت زده‌اند. درواقع، ازآن‌جایی که ثروت بدون قدرت قابل حصول و نگه‌داری و افزایش نیست، کسب قدرت و تشکیل حکومت، بر امر اقتصاد و سامان‌دهی و رونق‌دادن معیشت مردم اولویت داشته است.
در بحث انسان‌شناسی و نگاه به انسان، اگر شما انسان را موجودی مرکب از روح و جسم و معنا و ماده ببینید و اصل و حقیقت او را هویت روحی‌اش بدانید، به یک نحو برای او جامعه‌سازی خواهید کرد؛ اما اگر او را صرفاً یک موجود مادی قلمداد کنید که فرهنگ نیز در آن زائیده پیچیده‌ترشدن امور مادی ــ مثل عواطف و روحیات و خلقیات ــ شمرده می‌شود، جور دیگری تمدن‌سازی خواهید کرد. «روح» الهی انسان در نحله‌های مذهبی و فلسفی غرب به‌درستی تعریف نشده است؛ توجه به نیازهای مادی دارای چنان شدتی است که موجب مغفول‌ماندن نیازهای روحی گردیده و حقیقت زندگی او، که به زندگی آخرتی‌اش مرتبط می‌شود، نیز برای آن‌ها مغفول مانده است. بنابراین، مسئله سکولاریسم، به‌معنای جدایی دنیا از آخرت است، نه جدایی دین از سیاست. نحله‌های مذهبی غرب در مورد آخرت بسیار اجمالی برخورد می‌کنند و صرفاً به کلیسا و غسل تعمید و توبه و اقرار و یک سلسله حداقل‌هایی در تأمین نیازهای روحی و معنوی بسنده می‌کنند و عرصه زندگی مردم را در راستای حداکثرسازی لذت‌های مادی و زندگی دنیوی باز می‌گذارند. به‌نظر ما، در تمدن اسلامی فرهنگ اساس است و سیاست و اقتصاد ابزار فرهنگ هستند؛ ولی تمدن مادی غرب چنین رویکردی را دنبال نمی‌کند. از همین‌جا می‌توانیم تمدن‌ها را تقسیم‌بندی کنیم؛ یک دسته تمدن‌هایی هستند که از فرهنگ ــ یعنی از یک هدف ــ شروع کرده و به سیاست و قدرت رسیده‌ و سپس به اقتصاد و معیشت و رونق و رفاه و فراوانی مادی دست یافته‌اند؛ بعد از آن هم دیگر هدف دیگری را برجسته نکرده‌اند. این دسته تمدن‌ها بعد از رسیدن به تمکن، متوقف می‌شوند و هدف دیگری ندارند؛ درست به‌همین دلیل است که معتقدیم نگاه مادی به تمتع ختم می‌شود، نه به تمدن. چنین تمتعی منشأ نگاه مادی است. در سیر تمدنی که مغرب‌زمین برای بشر ارائه کرده و آن را نسخه اصلی تمدن بشری دانسته است نیز، تمدن از تنازع شروع می‌شود و بعد از شکل‌گیری حکومت، این تنازع نهادینه شده و بعد از رونق اقتصادی به تمتع ختم می‌شود و همه‌چیز پایان می‌یابد؛ در حالی که در جامعه انسانی الهی، اجتماع نه برای تنازع، بلکه بر اساس تعاون و برای تعبد و تقرب شکل می‌گیرد و در مرحله اجتماع، به تعبد جمعی می‌رسد و این تعبد جمعی یک جامعه نمونه‌ای را تشکیل می‌دهد تا به‌نحو جمعی به تقرب برسند. اگر غایت تمدن در نگاه غربی را تمتع بدانیم، غایت تمدن در نگاه اسلامی و الهی تقرب است؛ همان‌چیزی که هدف آفرینش انسان بوده است. در نگاه الهی، آنچه در انتها عمده و برجسته می‌شود، درست به‌خلاف مدل غربی، فرهنگ است. البته ما یک نوع تمدن دیگر در یک دوره تاریخی در شوروی داشتیم ــ البته اگر بتوان نام آن را تمدن نهاد ــ که نتوانستند به اقتصاد برسند و آن را شکوفا کنند؛ لذا در حد همان قدرت سیاسی باقی ماندند.

اصالت تنازع در تعریف تمدن مادی

تسنیم: پس این تمتع‌گرایی در نگاه مادی نهایتاً به‌همان توحشی منجر می‌شود که در ابتدا بود؟!
حجت‌الاسلام ثقفی: بله؛ از دیدگاه نظریه‌پردازان تمدن غرب، تمدن بشر با توحش شروع شده و در ذات این توحش، تنازع نهفته است. این تنازعی که در ذات جامعه وجود دارد، با پیدایش حاکمیت نهادینه می‌شود. حکومت در تعریف آن‌ها عبارت است از غلبه اقویاء بر ضعفا؛ بعضاً می‌گویند با شکل‌گیری جنگ، احساس نیاز به وجود یک فرمانده پیدا می‌شود، مثال می‌زنند و می‌گویند که در اقوام عقب‌افتاده (این تعبیر، تعبیر غلط آن‌هاست و از منظر ما درست نیست) وقتی جنگ نبود هرکسی در پی کار خودش بود و وقتی جنگی رخ می‌داد همه جمع می‌شدند و یک نفر را حاکم می‌کردند! در این نگاه منشأ حکومت، جنگ است ولذا حکومت نیز در ذات خودش مثل جامعه دارای تنازع است. کار حکومت هم این است که تنازع را عادی کرده و آن را نامحسوس، قابل پذیرش و پنهان کند؛ اما در عین حال، این نزاع همواره وجود دارد. به‌نظر طرفداران این نظریه، اولین نزاع، بین طبقه حاکم و مردم رخ می‌دهد و نزاع بعدی، میان اقشار مردم در می‌گیرد؛ نزاع بین کارگر و سرمایه‌دار، نزاع بین زن و مرد و…، چون هرکسی به‌دنبال حداکثرسازی منافع خودش است، در نتیجه، تنازع رخ می‌دهد. کاری که دولت‌ها می‌کنند این است که تنازع را قابل پذیرش می‌کنند و به مردم می‌گویند “اگر می‌خواهید به دوران جنگ و عقب‌ماندگی برنگردید، باید همگی کاری کنیم که همه مردم از زندگی متمتع شوند”. اگر درست دقت کنیم، می‌توانیم ببینیم که چگونه مکاتب مختلف سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فلسفی غرب از همین‌منظر برای متمتع‌کردن تمام مردم تئوری‌پردازی کرده‌اند و می‌کنند. البته این رویکرد نمی‌تواند پایدار بماند؛ چراکه دنیا محل تزاحم است و تزاحم منافع سبب می‌شود که انسان‌ها و جوامع دوباره به همان تنازع بازگردند. کاملاً مشهود است که فضای بحث تمدن در گفتمان غربی آکنده از دنیازدگی است.

پاسخ به شبهات ناسازگاری اسلام با تمدن
شبهه‌ای که امروزه حتی بین جریانات دینی و بعضاً انقلابی مطرح می‌شود، آن است که می‌گویند: «اساساً اسلام با تمدن سازگاری ندارد»! گاهی هم این شبهه را تقلیل می‌دهند و می‌گویند: «حداقل در زمان غیبت امکان تحقق تمدن وجود ندارد»! علت غلط بودن تقریر اول شبهه یادشده، که اسلام را با تمدن‌سازی متباین می‌دانند، این است که فکر می‌کنند تمدن به‌معنای دنیازدگی است. پاسخ ما به آن‌ها این است که بله! تمدن غرب یعنی دنیازدگی؛ اما ما می‌توانیم از اقسام مختلفی از تمدن سخن بگوییم، برای مثال: یک تمدن، الهی و انسانی است و به حقیقت انسان توجه دارد؛ یک تمدن دیگر، تمدن مادی است که ما آن را تمدن انحرافی می‌دانیم. در مورد حکومت هم مسئله همین است. ما با بهره‌گیری از روایات ائمه معصومین علیهم السلام معتقدیم که در عالم بیش‌تر از دو نوع حکومت وجود ندارد: یکی دولة الله و دیگری دولة الابلیس. دولت یا دولت امام معصوم است و دولت مأذون از معصوم، یا اینکه دولت ابلیس است. اگر شما به قرآن و روایات که منابع اصلی ما در این موارد است، نه کتب ویل دورانت و توئین‌بی و… مراجعه کنید، این مسئله را خواهید دید. من همیشه در سر کلاس به دانشجویان می‌گویم که کتاب بحارالانوار را بردارید و مثل کتاب تاریخ تمدن تورق کنید و تاریخ تمدن را در بحارالانوار از بیان ائمه معصومین علیهم السلام بخوانید. حداقل در عرض آن کتاب‌ها، نگاهی به این روایات بیندازید و بفهمید که دو روایت از تمدن وجود دارد. امروزه وقتی به یک دانشجو گفته می‌شود ابتدای تمدن با انبیاء آغاز می‌شود، تعجب می‌کند، به این دلیل که تابه‌حال در نظام آموزش و پرورش ما این را نگفته‌اند.

 

آغاز مدنیت بشر از مکه و حکومت حضرت آدم علیه السلام
واقعیت این است که اولین تمدن و مدنیت با حضرت آدم علیه السلام شروع شده است؛ ایشان اولین پیامبر هستند و بنابر بسیاری از روایات، شهر مکه در دوره حضرت آدم به‌وجود آمده است. ایشان اولین شهر را ایجاد کردند و حاکم آن شهر شدند؛ یعنی هم نسبت‌به امور مادی و هم نسبت‌به امور معنوی مردم مسئولیت داشتند. طبق بعضی روایات، ایشان 1000 سال عمر کردند و نفوس زیادی در جامعه عصر ایشان متولد شده و زندگی کردند. اگر این‌گونه به آغاز و طلیعه تاریخ نگاه کنید، خواهید دید که اولین شهری که در سپیده‌دم تاریخ وجود دارد، شهری است با تعداد زیادی جمعیت که حاکم آن پیغمبر الهی است و با بهره‌گیری از علومی که بشر به آن نیاز دارد، این شهر را اداره می‌کند. بعد از حضرت آدم، یعنی از زمان هبوط بشر تا دوره پیامبر اسلام نیز این مسئولیت دست‌به‌دست شده است. این حقیقت در روایات ما، ذیل بابی تحت عنوان «اتصال الوصایة» به‌تفصیل تصویر شده است. این دسته روایات به‌ما می‌گویند پیامبرانی که مسئول اداره جامعه بشر بودند و هسته اصلی جامعه‌ را تشکیل می‌دادند، متصلاً از زمان حضرت آدم تا دوره خاتم، این مسئولیت را دست‌به‌دست کرده‌اند. اگرچه در حقیقت قرار بر این بود که تمام انبیاء مثل حضرت آدم علیه السلام حاکم جوامع بشری شوند، اما جریانی در تاریخ پدید آمد که آن‌ها را کنار زده منزوی ساخت؛ این جریان همان جریان دولت ابلیس است؛ یعنی دولت ابلیس منشأ همان تمدن انحرافی‌ای است که در جوامع بشری به‌وجود آمده و تا امروز نیز ادامه یافته است. مشاهده می‌کنید که اگر تاریخ تمدن را با مراجعه به قرآن و روایات ببینیم، چه تغییر شگرفی در نگاه ما نسبت به تمدن ایجاد می‌شود.
این نگاه تاریخی‌ و تمدنی از دید اسلام و از منظر الهی، یک عامل هویت‌بخش مهم و یک پایه اساسی برای تمدن‌سازی در آینده ماست. ما نمی‌توانیم بدون این نگاه و پایه هویتی، تمدن اسلامی را بنا کنیم. بدون این هویت، هر تمدنی که درست شود، در نهایت تمدنی شبیه تمدن غرب خواهد بود. این‌که شما می‌بینید در داخل کشورمان این اختلاف هنوز وجود دارد که آیا ما یک «تمدن نوین اسلامی» خواهیم داشت یا تمدنی که در کنار مزیت‌ها و برتری‌هایش، شباهت‌ها و سنخیت‌هایی نیز با تمدن غرب داشته باشد، ناشی از این غفلت است که تمدن اسلامی و تمدن غربی را ذاتاً مباین با هم نمی‌بینند. از نظر ما این دو تمدن از اساس با یکدیگر متباین هستند، چون اهداف‌شان متفاوت است. هدف تمدن غربی تمتع مسرفانه‌ از منابع حیاتی بشر است؛ در حالی که هدف تمدن اسلامی تقرب الی‌الله می‌باشد. بعضی از متفکرین کشورمان معتقدند که در راستای معماری تمدن نوین اسلامی می‌توان علوم تمدن غرب را به‌کار گرفت! پاسخ ما این است که حتی اگر علم تمدن غرب قابل استفاده در این راه باشد، صرفاً در موارد بسیار جزیی است؛ ما نباید فریب بخوریم و بعضی از مظاهر آن به‌قدری برایمان عمده و برجسته شود که لایه‌های پنهان تمدن غرب را ــ که در بافت و روح آن وجود دارد ــ نبینیم. لایه‌های پنهان این علوم، دنیاگرایی و پشت‌کردن به آخرت و کنار گذاشتن خداست.
ریشه نظری شبهه کسانی که معتقدند اسلام تمدن ندارد، انصراف تمدن به معنای تمدن غرب است؛ یعنی معنای تمدن را صرفاً در صورت تمدن غرب می‌پندارند. متأسفانه از آن‌جایی که ما در مجامع علمی و فرهنگی و دانشگاهی کشورمان نگاه صحیحی نسبت به تمدن نداریم، گاهی چنین شبهه‌هایی طرفدار هم پیدا می‌کنند، این درحالی است که انقلاب اسلامی را نمی‌توان بدون پیشینه تمدنی معنا کرد؛ ما در تحلیل انقلاب اسلامی باید از همان هویت تمدنی الهی به انقلاب اسلامی برسیم و انقلاب اسلامی را درون آن هویت تمدنی معنا کنیم؛ و سپس افق آینده را هم در یک افق تمدنی نوین ترسیم کنیم، به‌همین دلیل بنده معتقدم که درس‌های انقلاب اسلامی در دانشگاه‌ها، متأسفانه دروس مفیدی نیستند؛ چراکه دانشجویان، یا در دروس انقلاب اسلامی درس تاریخ تمدن را به‌عنوان پیش‌نیاز نمی‌گیرند و یا متونی که وجود دارد پاسخگوی مباحث و اهداف ما نیست. ما بر این مسئله مصرّیم که اگر کسی بخواهد در مورد انقلاب اسلامی شناخت پیدا کند، باید اول تکلیف خودش را با همین هویت تمدنی الهی مشخص کند.

ضرورت تمدن نوین اسلامی در عصر حاضر

مطلب بعدی، درباره ضرورت تمدن در عصر حاضر است. این موضوع ذیل مسئله ضرورت اجتماع قابل بحث و بررسی است. تمدن غرب منشأ اجتماع را نیازهای مادی بشر می‌داند، مثلا عنوان می‌کنند که شکار گروهی برای بشر موفق‌تر از شکار فردی بوده است؛ یا دفاع جمعی مؤثرتر از دفاع فردی است. درواقع کار جمعی برای تأمین نیازهای مادی بهتر و موفق‌تر از کار فردی جواب‌گوست، اما فلسفه اجتماع در تفکر اسلامی منطبق با فلسفه هدایت و حکومت است و این سه مفهوم با یکدیگر مرتبط هستند.

هبوط و مسئله آفرینش دنیایی انسان‌ها
خلقت بشر به‌یک‌معنا، همان هبوط بشر است. ما در یک عالم دیگری خلق شده‌ایم و بعد به دنیا آمده‌ایم؛ ما مسیری را که پدرمان حضرت آدم علیه السلام از بهشت عبور کرد و به دنیا رسید دیگر طی نمی‌کنیم، بلکه مستقیم از عوالم قبل‌تر وارد دنیا می‌شویم. قرآن کریم این مسئله را با قید جمع فرموده است: «إهبطوا جمیعاً». یعنی یک‌بار به حضرت آدم و حوا می‌فرماید: «إهبطا»  و یک‌بار هم به همه می‌فرماید: «قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْها جَمیعاً فَإِمَّا یَأْتِیَنَّكُمْ مِنِّی هُدىً فَمَنْ تَبِعَ هُدایَ فَلاخَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لاهُمْ یَحْزَنُون». خدای متعال به انسان‌ها فرموده است که “هبوط کنید و هرجا که پیغمبری آمد، حول او جمع شوید”. با این تلقی، اجتماعات بشری حول پیغمبر شکل می‌گیرند، نه حول نیازهای مادی. البته این مسئله نافی نیازهای مادی انسان نیست؛ چراکه بالاخره انسان در دنیا زندگی می‌کند و احتیاج او به مادیات یک امر بدیهی است، مثل اینکه وقتی انسان وارد دریا می‌شود، طبیعتاً بدن او خیس می‌شود، اما نباید فراموش کرد که همین انسان مثلاً برای گرفتن ماهی وارد دریا شده است، یا مثلاً یک شناگر برای شنا کردن وارد آب می‌شود نه برای خیس‌شدن! انسان‌ها به دنیا نیامده‌اند که عوارض مادی و دنیوی آن‌ها را احاطه و محاصره کند، بلکه مبتلا به این دنیا شده‌اند تا ماهی سعادت را بگیرند و با شنا کردن از این دریا عبور کنند و به فلاح و رستگاری برسند. هدف اجتماع بشری از نظر اسلام این است.
بر اساس چنین نگرشی، حالا باید پرسید: نسبت تمدن با زندگی بشری چیست و انسان با متمدن‌شدن به چه‌چیزی می‌رسد؟ پاسخ ما این است که تمدن الهی باید انسان را به عدم حزن و عدم ترس برساند؛ به‌قول خودشان، تمدن باید انسان را از استرس و افسردگی رهایی ببخشد. قرآن کریم می‌فرماید: راه رفع افسردگی و اضطرابی که بعد از هبوط جان انسان را فراگرفته، تبعیت از پیامبران الهی است. شاید انسان بدون تبعیت از پیامبران بتواند مشکل شکمش را حل کند و سیر شود، اما مشکل اصلی او که شکم نیست؛ مشکل چیز دیگری است. انسان در این دنیا اسیر و گرفتار حزن و خوف است و بدون انبیاء اساساً راهی برای رهایی از آن‌ها ندارد. این آیه‌ای که اشاره کردم، غایت تمدنی را به انسان نشان می‌دهد که رهایی از خوف و حزن است؛ این فلسفه «هدایت» و «اجتماع» و «حکومت» است. از ابتدا قرار بر این بوده است که همه پیامبران به حکومت برسند، اما طواغیت این مسند را مصادره کرده‌اند. اساساً ماجرای “مصادره تمدن حقیقی” انسان‌ها، یک ماجرای اساسی است که هنوز شکافته نشده است. کار طاغوت این بوده که دائماً دین را کنار بزند و به حاشیه براند، اولین عرصه‌ای هم که این کار را انجام داده، عرصه علوم مادی است. طواغیت علوم مادی را از انبیاء گرفته‌اند و بر آن مسلط شده‌اند؛ بعد به مردم نشان داده‌اند که “این من هستم که می‌توانم نیازهای شما را تأمین کنم”! خود ماجرای مصادره علوم مادی و مصادره تمدن الهی بشر جای بحث فراوانی دارد.
با توجه به این امر که از نگاه دین، فلسفه اجتماع با فلسفه هدایت پیوند دارد، می‌توان تفاوت ضرورت تمدن غربی با ضرورت تمدن اسلامی را درک کرد. با این نگاه ما معتقدیم که انقلاب اسلامی هم برای تشکیل جامعه اسلامی شکل گرفته و این جامعه اسلامی غایتی تمدنی را دنبال می‌کند. جامعه اسلامی جامعه‌ای است که بشر را از حیث مادی و معنوی به سعادت می‌رساند. ضرورت تمدن هم به این امر برمی‌گردد که اساساً جامعه بشری قرار است به همین تمدن و مدنیت الهی برسد. انقلاب اسلامی هم به‌این‌دلیل که هدفش ساخت جامعه اسلامی بوده، ضرورت پرداختن به تمدن اسلامی را برای ما بازگو می‌کند. من‌حیث‌المجموع، پدیدآمدن اجتماع بشری برای تحقق تمدن الهی به‌روی زمین بوده است. این اولین ضرورت تشکیل تمدن اسلامی است. ضمناً در عصر حاضر نیز انقلاب اسلامی نشان داده است که هدف عمده مطلویی که دنبال می‌کند، عبارت است از تحقق جامعه اسلامی؛ جامعه اسلامی چیست؟ جامعه اسلامی همان مدنیت و تمدن اسلامی است؛ این هم ضرورت دوم. ضرورت آخر هم این است که به‌نظر ما بهترین راه زمینه‌سازی برای ظهور ــ که وظیفه منتظران حقیقی است ــ ایجاد یک نمونه تمدنی است. تمدن نوین اسلامی که به‌عنوان مرحله پنجم فرآیند تحقق اهداف انقلاب اسلامی تعیین شده است، نقش زمینه‌سازی برای ظهور را به‌عهده دارد. انقلاب اسلامی با نشان‌دادن ابعاد موفق و متعالی تمدن اسلامی به بشریت می‌گوید که جز اسلام و تعالیم اسلام و روش‌های برخاسته از اسلام، راه دیگری برای بشریت ــ ولو برای بشر عادی ــ وجود ندارد و انسانی که در عصر غیبت زندگی می‌کند، می‌تواند با رهبری یک فرد غیرمعصوم اما کاملاً متکی به تعالیم اسلام ــ که از نگاه ما همان ولایت فقیه است ــ تمدنی بسازد که از تمام تمدن‌های بشری برتر باشد. اگر ما واقعاً توانستیم یک چنین تمدنی را که برتر از تمدن‌های بشری و تمدن غرب است، درست بکنیم، موجب می‌شود که بشر به اسلام  توجه کند. درواقع، نقش انقلاب اسلامی این است که بشر را به خودش دعوت نمی‌کند، بلکه موضوع دعوت انقلاب اسلامی دعوت به حضرت حجت علیه السلام است. اگر ما توانستیم چنین نمونه‌ای را درست کنیم، ولو نمونه‌ای کوچک و با فاصله زیاد از مدنیت دوران ظهور، و به بشر بگوییم این چیزی‌که ما درست کرده‌ایم، نمونه کوچکی است از آنچه بشریت انتظارش را باید بکشد، باعث می‌شود که انسان‌ها از تمام تمدن‌های بشری روگردان شوند. وقتی بشر به این مرحله رسید، ما به او افق را نشان می‌دهیم و می‌گوییم تمدنی در پیش است که ما تصویری از آن نداریم، اما قاطعانه می‌گوییم آن تمدن از تمدنی که ما آن را ساخته‌ایم، انسانی‌تر و متعالی‌تر و کامل‌تر است. این کار موجب توجه عاشقانه بشر به حضرت حجت خواهد شد. به‌نظر ما این مطلب معنای آن روایتی است که می‌گوید در دوران ظهور، حضرت حجت برای همه شناخته شده است؛ وگرنه مگر صرفاً با کتاب می‌توان حضرت را به جهان معرفی کرد؟! بهترین راه برای معرفی منجی به انسان‌ها، نشان‌دادن یک الگوی عملی، ولو کوچک و با فاصله، اما وفادار و خواستار آن الگوی اصلی است. آیا با این نگاه، تمدن‌سازی اسلامی ضرورت نمی‌یابد؟!

پاسخ به شبهه امتناع ساخت تمدن نوین اسلامی در عصر غیبت
اما در پاسخ به شبهه‌ای که امکان تحقق تمدن اسلامی در عصر غیبت را منتفی می‌داند، باید به دو مسئله توجه داشت؛ چرا که اساساً این شبهه به دو صورت مطرح می‌شود: یکی اینکه می‌گویند از روایات و متونی که دوره غیبت را توصیف کرده‌اند، تمدن و هدف تمدنی را نمی‌توان استنباط کرد. صورت دیگر این شبهه آن است ‌که می‌گویند در دوران کنونی، که دوره سلطه مدرنیسم و تسلط روزافزون و همه‌جانبه آن بر تمام ابعاد و زوایای زندگی انسان است، امکان ایجاد الگوی متفاوت وجود ندارد.
در پاسخ به شبهه اول باید گفت شبیه کسانی که امروزه می‌گویند از روایات عصر غیبت، تمدن و معنای تحقق تمدن در نمی‌آید، قبل از تشکیل انقلاب اسلامی می‌گفتند که تشکیل حکومت اسلامی در عصر غیبت ممکن نیست. اما بهترین دلیل بر امکان شیء، وقوع آن است؛ یعنی از آن‌جایی که انقلاب اسلامی رخ داد، پس گفته شما غلط است. امروز عده‌ای هستند که می‌گویند اگرچه امکان به‌دست گرفتن حکومت وجود دارد، اما امکان ساختن جامعه اسلامی و تمدن اسلامی وجود ندارد؛ این گروه برای مدعای‌شان مثال می‌زنند: با وجود سپری شدن بیش از 37 سال از انقلاب اسلامی، هنوز نتوانسته‌ایم حجاب مردم را درست کنیم؛ سینمای کشور، دانشگاه‌ها و علومی را که در آن تدریس می‌شوند نتوانسته‌ایم اسلامی کنیم؛ و هنوز هم که هنوز است بانک‌های ما اسلامی نشده‌اند و… جواب ما به این گروه آن است؛ اولاً شما یک قدم عقب‌نشینی کردید؛ چون قبلاً می‌گفتید انقلاب و تشکیل حکومت هم ممکن نیست، اما الآن چیز دیگری می‌گویید. ولی این را باید بدانید که بعد از انقلاب یک اتفاق مهم‌تری افتاده و آن تأسیس نظام اسلامی است؛ عظمت این مقوله بیش‌تر از خود انقلاب اسلامی است. چون انقلاب در کشورهای مختلف زیاد رخ داده، اما ما بعد از انقلاب آمدیم و گفتیم نظام اسلامی؛ نظامی که نه شرقی و نه غربی است. گفتیم که نظام ما نه سوسیالیستی است و نه لیبرالیستی است، بلکه اسلامی است. این یک کار خیلی بزرگی بود. احتمال دارد بعضی‌ها بگویند که شما فقط اسم آن را اسلامی کرده‌اید؛ مثل خیلی از کشورهای دیگری که جمهوری اسلامی هستند! اما ما در پاسخ می‌گوییم که این‌گونه نیست؛ چراکه در قانون اساسی ما یک سری محکماتی وجود دارد که آن‌ها تعیین‌کننده اسلامی بودن نظام هستند. معنای تأسیس نظام اسلامی یعنی خواست مردم و تحقق خواست مردم برای تشکیل حکومت اسلامی. این مسئله در سال 1358 اتفاق افتاد و مردم با انتخاب‌شان گفتند که اسلام می‌تواند الگویی متفاوت از آنچه را غرب و شرق به‌دنبال آن هستند محقق کند. در یکی از اصول اولیه قانون اساسی به این نکته تصریح شده و آمده است که تمامی قوانینی که در این قانون اساسی و در مقررات دیگر وجود دارد، محکوم به اسلام باید باشند و اصلاً اسلام حاکم بر تمام اصول دیگر است. این اصل معنایش این است که اگر الآن ما نفهمیدیم و یک قانونی گذاشتیم که اسلامی نبود و یک ساختاری ایجاد کردیم که اسلامی نبود و بعداً متوجه غیراسلامی‌بودنش شدیم، دیگر آن قانون و ساختار غیراسلامی مشروعیت نخواهد داشت و می‌توانیم اصلاحش کنیم، برای مثال؛ اکنون متوجه شده‌ایم که بانک ما غیراسلامی است و هرچقدر هم که می‌آییم ظاهرش را ترمیم و زینت می‌کنیم، باز نمی‌تواند یک ساختار مالی و پولی اسلامی باشد؛ کاری که باید بکنیم این است که آن را کلاً برچینیم و یک ساختار پولی و مالی دیگری ایجاد کنیم، یعنی اگر به این نتیجه رسیدیم که می‌توانیم آن را کلاً اصلاح کنیم و یک ساختار دیگری ایجاد کنیم، باید آن را کنار بزنیم. این نشان می‌دهد که نظام اسلامی یک هویت مستقلی دارد و همین برای غرب ناگوارتر از انقلاب اسلامی و برای ما هم بزرگ‌تر از انقلاب اسلامی بوده است. امام راحل به‌سرعت این مرحله را محقق کرد. دلیل سرعت و اصرارش هم این بود که می‌دانست اگر طواغیت متوجه بشوند و هشیار شوند، نخواهند گذاشت؛ کما اینکه هشیار شدند و ما را از سال 1358 تا الآن در مرحله سوم انقلاب اسلامی ــ یعنی مرحله دولت‌سازی ــ متوقف ساختند. اساساً داعش و ماجرای “دولت اسلامی شام و عراق‌” را برای بدل‌سازی دولت‌اسلامی‌ای که مدنظر انقلاب بوده است، به‌راه انداخته‌اند، یعنی ابتدا در مسیر دولت‌سازی انقلاب اسلامی مانع ایجاد کردند و بعداً سراغ الگوی بدلی رفتند تا قبل از آنکه ما به الگوی حقیقی دولت اسلامی برسیم، فضای گفتمانی دولت اسلامی را آلوده کنند. بنابراین، پاسخ ما به شبهه یادشده این است که چون ما توانستیم دو مرحله اول انقلاب اسلامی را با قدرت جلو بیاییم، به‌همین منوال می‌توانیم مرحله جامعه اسلامی را هم محقق کنیم؛ و اگر جامعه اسلامی را محقق کردیم، تمدن‌سازی هم امر ممکنی خواهد بود، پس اینکه می‌گویند امکان چنین تمدنی وجود ندارد، پاسخش این است کما اینکه انقلاب اسلامی و نظام اسلامی ممکن شد، تحقق جامعه و تمدن اسلامی هم ممکن هست.
در مورد استنادی هم که به برخی آیات و روایات می‌کنند تا اثبات کنند تحقق تمدن اسلامی در زمان غیبت ممکن نیست، باید اجمالاً بگوییم که ما در زمینه استناد به روایات و آیات در خصوص زمان غیبت، با مشکل اجتهادی جدی‌ای روبه‌رو هستیم، یعنی با روایات و آیات باب غیبت، مواجهه‌ای مانند مواجهه با سایر ابواب فقهی نداشته‌ایم و اساساً در این حوزه از دین، فقاهت اتفاق نیفتاده است، به‌بیان‌روشن‌تر، فقاهت در زمینه مهدویت برای روشن‌کردن و دقیق‌‌ترنمودن معانی روایات و حل تعارضات روایات مختلف با هم، صورت نگرفته است؛ فلذا استناد به آن‌ها در این خصوص، استناد ناقصی است. الحمدلله کسانی که با اتکای به آیات و روایات درخصوص مهدویت منبر می‌روند، در جامعه ما زیاد هستند(!) اما افرادی که با قوه اجتهادی به‌سراغ آن روایات و آیات بروند و کار تخصصی پیرامون آن‌ها انجام دهند، بسیار اندک‌اند، بنابراین، عمدتاً استناداتی که به این دست روایات و آیات می‌شود، دلالت‌هایی ضعیف دارد و به‌نحو دیگری قابل توجیه خواهند بود.
در کل، بشر باید مزه تمدن اسلامی را بچشد؛ زیرا که همه انسان‌ها دارای آن ظرفیت عقلانی و فکری‌ای نیستند که از روی کتاب به اسلام و تمدن اسلامی ایمان بیاورند. اکثر انسان‌ها به الگو و نمونه عینی محقق‌شده ایمان می‌آورند. این‌که اسلام آمده و در کنار پیامی که آورده، اسوه‌ای هم معرفی کرده است، به‌خاطر همین است. خدای متعال در قرآن کریم، پیامبر اکرم صلّی‌الله‌علیه‌وآله را اسوه معرفی کرده است، به همین دلیل امروزه انقلاب اسلامی هم برای دعوت جهانیان برای حرکت به‌سمت عصر ظهور، حرف از تمدن می‌زند.

انتهای پیام/*