تغییر لازمه ایجاد تمدن نوین اسلامی است

به گزارش دبیرخانه هفته علمی تمدن نوین اسلامی به نقل از آنا؛ دکتر سید یحیی یثربی، استاد بازنشسته فلسفه دانشاه علامه طباطبایی از جمله اساتید مخالف عرفان محسوب می‌شود که تاکیدات عجیبش بر تعقلی جدید و نو او را متفاوت کرده است. در ادامه بحث از چیستی و چرایی موضوع امکان تحقق «تمدن نوین اسلامی» این بحث با اهمیت را با دکتر یحیی یثربی، در میان گذاشته و از او تقاضای همراهی و دیالوگ داشتیم.

*آیا مفهومی به نام تمدن و تمدن سازی بدست انسان محقق می‌شود یا امری معطوف به اراده خالق است؟

ما از یک نکته بسیار مهم و ظریف قرآنی غفلت کرده‌ایم، مساله هدایت که به معنای راهنمایی و اطلاع رسانی و پشتیبانی است آنگونه که باید مورد توجه ما قرار نگرفته است. اسلام تاکید زیادی بروی موضوع هدایت کرده است. در نمازهای هر روز هم با اهدنا الصراط المستقیم دقیقا در پی همین هدایت هستیم.
به این نکته اگر دقت کنیم و از آن غفلت نکنیم خواهیم دانست، دین اسلام متکفل ما نیست. به این معنی که اسلام به جای ما کار نمی‌کند و ما نباید مانند بنی اسرائیل بگوییم ای موسی خودت و برادرت بروید و کارهای این قوم را انجام دهید.
ما بنشینیم و منتظر باشیم خدا و قرآن و اسلام به جای ما کار انجام دهند و بیایند به ما تحویل دهند و گزارش دهند. ما باید بفهمیم که بهشت و جهنم ما اساسا به عمل ما بستگی دارد و لاغیر. اگر عمل خوب داشته باشیم بهشتی و اگر عمل شر داشته باشیم اهل جهنم خواهیم بود،‌لذا بهشت و جهنم ما در دست خودمان است.
بنابراین ما نباید از قرآن انتظار داشته باشیم آخرین دستاوردهای فیزیک و شیمی و… را در اختیار ما بگذارد و اخرین دستاورد های مدیریت را در اختیار ما بگذارد. اینجا باید پرسید اگر قرآن همه چیز را می‌گوید و در اختیار ما گذاشته است پس تکلیف چه معنایی دارد؟ پس عمل ما چه معنایی خواهد داشت؟
ما خودمان باید مدیریت کنیم، در تاریخ جنگ بدر را ببینید، همه درست برنامه ریختند و در جای درست ایستادند و درست عمل کردند و در نهایت به پیروزی خوبی دست یافتند. اما در جنگ خندق این اتفاق نیافتاد. در خندق سپاهیان رسول الله(ص) به قدر کافی نیرو داشتند اما غفلت شد و برنامه درست و منظم محقق نشد.(تیراندازان در جای خود نبودند و به موقع عمل نکردند) لذا با رعایت نکردن شکست صورت گرفت و حتی شخص پیامبر(ص) هم بشدت زخمی شدند که حتی عده‌ای شایعه کشته شدنشان را پخش کردند.
در میان این شایعات آیه ای نازل شد و خداوند خطاب به مردم ضمن آن آیات فرمود: محمد(ص) یک رسول است و این یعنی پیامی را از سوی خداوند برای شما می‌آورد و ابلاغ می‌کند، اما کار در دست شماست. آیه خطاب کرد: ای مردممحمد فقط یک رسول است. آیا بمیرد و کشته شود شما از راهی که در پیش گرفته ‌اید باز می‌گردید؟

و این به معنای این است که در واقع معصوم هم منتظر ما است، چرا که کار را ما باید انجام دهیم.

بنابر این مقدمات باید گفت، فرهنگ و تمدن را ما می سازیم. فردا اگر من شما را در بهشت ببینم و یا کسی را در جهنم در واقع چون شما کار خوب انجام داده بودید بهشتی شدید و چون او فعل شر انجام داده بود رفت به جهنم.
یعنی خدا با کسی قوم و خویشاوندی ندارد بلکه میزان اعمال خود ما است و این ما هستیم که می‌سازیم.
اشاره ام به این آیه است که فرمود: (فَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّهٍ خَیْرًا یَرَهُ ؛ وَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّهٍ شَرًّا یَرَهُ/// زلزال ۷و۸)
جوامع هم همینطور هستند. ما اگر درست عمل کنیم و عاقلانه رفتار کنیم . به دنبال علم و فهم برویم قطعا هم جامعه و هم قرآن و هم تمام معارف دینی مان را درست می‌فهمیم. البته باید رهنمود های اسلامی را بکار بگیریم.
وقتی رهنمودها را بکار گرفتیم و پیش رفتیم عملا تمدن تمدن قرآن می‌شود اما تمدنی ساخته شده به دست ما.
هر زمان که مسلمانان اسیر هوا و هوس نشدند صنعت و علوم پیشرفت محسوسی داشتند.
قرن سوم، چهارم و پنجم دوران درخشانی برای جهان اسلام بود. نکته جالب توجه مردم ما نمی دانند این است که در قرون وسطا جهان اسلام را جهان جدید می‌نامیدند و خودشان را جهان کهنه می‌دیدند.
چطور ما امروزه می‌گوییم غرب جدید و عالم جدید و حالت جدیدی دارند، در قرون وسطا وضع برعکس بوده و ما برای آنها جهانی جدید بودیم عالم اسلام و مدیریت اسلامی را جهان جدید می‌نامیدند.
جریان پیشرفت غرب در رنسانس اساسا از ابن سینا و ابن رشد متاثر شد و از توسط این دو بزرگ‌مرد آغاز شد.
برتراند راسل در تاریخ فلسفه خود جلد دوم، فصل دهم، چنین نوشته است که: ابن رشد در آنجا (یعنی جهان اسلام) نقطه پایان و در اینجا(غرب) نقطه آغاز بود.

*چرا این اتفاق افتاد؟ و ما نتوانستیم از شخصیت‌های اندیشمندان بهره ببریم؟
چون ما بد عمل کردیم. ابن رشد آمد عقلانیت از دست رفته به دست امثال غزالی را زنده کند ما همین ابن رشد را تبعید و تکفیر کردیم و کتابهایش را سوزاندیم و افتادیم به دنبال ابن عربی و غزالی. این کار را خدا نکرد بلکه ما انجام دادیم و نتایجش را هم دیدیم اما آنها(غربی‌ها) از آن برهوت و وضعیت وحشتناکی که گرفتارش بودند با همین ابن رشد و ابن سینا هدایت یافته و خارج شدند به سوی عقلانیت رفتند و چراغ عقل را در دست گرفتند و تحولی اینچنینی پیدا کردند.

*کدام عقل مد نظرتان است؟ آیا ما باید مجددا ابن رشدی شویم؟
اینکه ما ابن رشدی یا ملاصدرا شویم که افتخار نیست. امروز و در دوران کنونی باید به مراتب بالاتر و بیشتر از ابن رشد باشیم. همین امروز اگر افلاطون و ارسطو و ابن رشد را در سر کلاس اول دبیرستان بنشانند نمی توانند جواب سوال معلم های امروزه را بدهند. چرا که پیشرفت زیادی صورت گرفته است. امروز نه کیهان شناسی ارسطویی و ابن سینایی و ملاصدرایی درست است و نه شیمی و فیزیک و… آنها.
امروز پیشرفت های زیادی صورت گرفته و ابزارهای زیادی برای ارتباط میان انسان‌ها بوجود آمده. یک نمونه‌اش همین راه های ارتباطی اینترنتی و رسانه‌‌های مجازی جدید است، که ما دائما درگیر این هستیم که جلوی آنها را بگیریم و این رفتار دقیقا مشابه همان برخورد قدیمی‌مان با شخص ابن رشد استباید پرسید چرا باید بست؟ چرا باید محدود کرد؟ چرا باید ندید؟
امروز با اینکه پژوهشگاه‌های بسیاری داریم اما نیجه‌ای نمی‌بینیم. چرا؟ این عزیزان مشغول چه هستند؟ آیا این نشان بی کفایتی ما نیست؟
ما باید روزانه در کمترین حالت یک سخن و حرف خوب و دقیق رها کنیم در این شبکه های مجازی تا از شرق به غرب برسد و تاثیر گذار باشد.
خدا این نعمت را داده و حال چون ما نمی توانیم استفاده کنیم بگوییم قرآن بیاید از رسانه های مجازی استفاده کند؟ ما نمی فهمیم که قرآن مسئول این کار نیست و این عمل به دست انسان محقق می‌شود.
مگر می شود همه اندیشمندان و اساتید و معلمان ما بنشینند و قرآن خودش بیاید کار کند؟ مگر می توان فعل و اراده انسانی را در تحقق عمل نادیده گرفت، اساسا قرار بر این نیست. ما باید قرآن را درست بفهمیم.

*درست فهمیدن قرآن به چه معناست؟ خوانش درست و صحیح کدام خوانش است؟
قرآن صد خوانش ندارد. قرآن یک خوانش دارد. قرآن به زبان مردم است و هیچ پیچیدگی ای ندارد. اصلا نه تفسیر می‌خواهد و نه تاویل و تعبیر. قرآن به زبان مردم است. خودشم بارها گفته است که ما هیچ پیامبری نفرستادیم بجز به زبان مردم.
(
وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا بِلِسَانِ قَوْمِهِ لِیُبَیِّنَ لَهُمْ فَیُضِلُّ اللَّهُ مَنْ یَشَاءُ وَیَهْدِی مَنْ یَشَاءُوَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ ابراهیم ۴)
اما تمام آثاری که در دست من و شما است از کجا آمده؟ از عالم بالا آمده یا از همین آب و خاک گرفته شده است؟ برای نمونه همین گوشی های تلفن همراه از کجا آمده؟ از فیزیک آمده و فیزیک هم حاصل تفکر انسانی است. بنظر بنده ما تحول ذهنی پیدا نکردیم و بیشتر عقب گرد داشتیم اما غرب داشت و توانست از مبانی اندیشمندان ما هم استفاده کند. وحی به ما می گوید (و….. جز اندکی از دانش، به شما داده نشده است!) «وما اوتیتم من العلم الاّ قلیلا» (اسراء ۸۵)
وحی به ما می گوید: هر گروهی بخاطر آنچه در نزدشان است، خوشحال هستند. «کلُّ حزبٍ بَما لَدَیهِمْ فَرِحُونَ» پس نباید صرفا به آنچه داریم دلخوش باشیم. حال باید پرسید پس چه باید کرد؟ پاسخ این است که، «فَوقَ کلُّ ذَی عِلمٍ عَلیم» (یوسف ٧۶) یعنی و برتر از هر صاحب اندیشه ای اندیشمندی ست. یعنی نباید خودمان را در انتهای دانسته ها بدانیم و گمان کنیم نیازی به علم عالمان و اندیشمندان غربی و شرقی نداریمیعنی گمان نکنیم که علم به ابن سینا و ملاصدرا ختم شده است. شما باید به دنبال دانش برتر از آنها باشید.و بعد در قرآن به نبی اکرم(ص) مستقیما دستور داده می شود که: بگو خدایا بر دانش من بیافزای «قل رب زدنی علما» (طاها ۱۱۴) الان مساله دانش افزایی مثل الفبای مغرب زمین شده است و آنها این خط را در پیش گرفته اند و ما شاهدیم تا چه میزان پیشرفت کرده‌اند.
اما ما هنوز اجازه نداریم از ملاصدرا و ابن سینا انتقاد کنیم، ما هنوز همه چیز را می‌خواهیم با همان شخصیت های قدیمی‌مان توجیه کنیم و دلیل هایی از آنها ارائه می‌کنیم.
ما حتی وقتی که می‌خواهیم از اقتصاد و مدیریت و منابع طبیعی و … حرف بزنیم به ملاصدرا و ابن‌سینا رجوع می‌کنیم و به دنبال تعریف مفاهیم جدیدی مانند منابع طبیعی و سیاست صدرایی هستیم. این رفتار نقصان و ایستا شدن محسوب می‌شود و ما باید روی این نقصان‌هایمان کار کنیم و ما باید بفهمیم که نباید همه مباحث را به ملاصدرا و ابن سینا ختم کنیم. تا ما عوض نشویم تمدنی ایجاد نمی شود و چیزی تغییر نخواهد کرد.

*اشاره شما برای تمییز و فهم مسائل با توسل به چه عقلی است؟ عقل یونانی؟ عقل در نزد ائمه تشیّع؟ یا عقل فلسفی دوران جدید؟
ما یک عقل داریم. همان عقلی که با آن می‌دانیم دو ضربدر ۲ می‌شود ۴٫ هم شما آن را دارید و هم بنده برخوردار از آن هستم.

* ۲۵۰۰سال تاریخ اندیشه و فلسفه تاریخی معطوف به فهم معنای عقل است. چطور می توانید بگویید یک عقل داریم؟
عقل به این معنی، یعنی توان درک و استدلال ما است. در این ۲۵۰۰ سال شرایط و درک فرق کرده است. چرا ابن سینا از عالم ذرات خبر نداشت؟ چرا شدیدا منکر ذرات بود؟ چرا ابن سینا و ارسطو و امثال این بزرگان سابق از کهکشان خبر نداشتند؟ چون امکانات نداشتند و کار نکرده بودند. برای مثال دوربین‌‌های مجهز، تلسکوب و میکروسکوب نبود و آنها این تجهیزات را نداشتند.
امروز دیگر چشم شما چشم هزار سال و دو هزار سال پیش نیست. هزار ابزار در دسترس انسان قرار گرفته است. عقل آدمی هم همینطور است. عقل امروز دیگر عقل آن زمان نیست و رشد یافته است.

*ارجاع ما به کدام اندیشمند عالم اسلام می تواند به داد وضعیت کنونی‌مان برسد و ما را به تمدن سازی و امثال این مفاهیم سوق دهد؟
هر کدام از اندیشمندان که بتواند به داد خواهد رسید. باید حواسمان باشد که معرفت فروشی نیست. ما باید درست فکر کنیم و درست فکر کردن این است که ما منطقمان را بکار بگیریم. ما هنوز در آموزش دادن‌هایمان جنس و فصل آموزش می دهیم. شما بگویید الان در کجای دنیا اشیا با جنس و فصل تعریف می‌شوند؟ هنوز ما از تجربه فرار می‌کنیم و می گوییم باید با علم کاری نداشته باشیمروش‌های نادرست فهم است که ما را میخکوب و ایستا کرده‌اند. ما باید تن به انقاد بدهیم.
*انتقاد به چه صورتی را می پذیرید و مورد نظرتان است؟
قرآن به ما گفته است شما فهمتان اندک است «وما اوتیتم من العلم الاّ قلیلا» (اسراء ۸۵) و این یعنی اگر یک چیز می دانیم ده چیز را نمی دانیم. باید اجازه دهیم تا ندانسته‌هایمان روشن و مشخص شود. نباید ادعا کنیم که همه چیز را می‌دانیم. باید اجازه دهیم منطق‌مان بازنگری و نقد شود. اجازه دهیم معرفت شناسی‌مان مورد انتقاد و یا حتی حذف و اضافه قرار گیرد. ما در علوم انسانی نباید مقلد باشیم. ما نه باید مقلد خودمان امثال ابن سینا و نه مقلد غربی‌ها باشیم.

به نظرتان ما فهم و خوانش مطلق و دقیقی از متن و معنا داریم؟ به این معنا که آیا ما فهم معیار و خوانشی نهایی داریم یا خیر؟
فهم مطلق را نمی فهمم. فهم مطلقی نداریم و جستجو مراد و منظور است. حقیقت مطلق را هیچ انسانی نمی تواند به دست بیاورد. این حقایق در نزد صرفا خدا و معصوم است. ابن سینا و ملاصدرا زمین را مرکز جهان می دانستند و امروز اینها نیستند تا ببینند فهم انسان به کجاها رسیده و امروز دیگر کسی از مرکزیت زمین حرفی نمی‌زند. ضمنا آن ابوسعید ابوالخیر هم که گفت من می‌بینم آنچه شیخ بوعلی می گوید هم دروغگوست و او هم امروز نیست تا ببیند ابواب جدیدی مقابل فهم آدمی گشوده شده است.
*آیا شما روزی را می بینید که در آن شاهد تحقق تمدن اسلامی باشیم؟
من معتقدم آینده جهان متعلق به اسلام است. اگر دینی در جهان بماند دین اسلام است. چرا؟ بخاطب این رسانه هایی که بوجود آمده جهان تبدیل شده نه به یک دهکده بلکه به یک خانه و آن خانه انتخاب می کند و تصمیم می‌گیرد. تصمیم می‌گیرد که خر سوار شویم یا اتومبیل؟ اگر اهالی خانه اتومبیل را بهتر دید قطعا انتخابش اتومبیل خواهد بود. در میان ادیان هم جهان به این نکته پی خواهد برد که ادیان حقیقی هستند و درست ترین و کاملترین آنها فقط اسلام است.
*گویا اخیرا نظری در رابطه با تکثرگرایی (پلورالیزم) داشته‌اید.لطفا اجمالا در باب این نظرتان هم برایمان بگویید؟
این آقایان پلوزالیزم را اینگونه معنا می کنند که دین جدی نیست و هرکسی هر نظر و اعتقادی دوست داشت انتخاب کند و فرقی نمی‌کند. یکی معتقد است دنیا را شیطان آفریده دیگری می‌گوید خلق خداست و… اما بنده معتقدم دین یک واقعیتی است مانند طبیعت، فیزیک، شیمی و…. یکی از ادیان درست است و نمی توانیم ادعا کنیم همه ادیان درست و حق هستند. بنده پیشنهادم این است که باید به پلورالیزم انتقادی بپردازیم. پلورالیزم انتقادی خلاصه می شود در دو شعار: همه با هم زندگی مسالمت آمیز داشته باشیم و نجنگیم. اما همه با هم تحقیق کنیم و ببینیم چه چیزی درست است و چه چیزی درست نیست. ما باید فهم لازم امروزی را داشته باشیم تا وضعیتمان عوض شود و بهبود یابد.

انتهای پیام/